کد خبر: ۸۵۷۰
۲۷ تير ۱۴۰۳ - ۱۴:۴۸

متولی «حسینیه پزندگان» سومین نسل «چلویی‌های دربان» هستند

حوالی سال ۱۳۲۳‌ خورشیدی، مرحوم «علی‌اکبر چلویی‌دربان» همراه با «سیدمحمود دری‌کرامت» و ۲۵ نفر از اعضای صنف چلوکبابی، در کوچه دربند نخودبریزها، زمینه شکل‌گیری حسینیه‌ پزندگان را فراهم آوردند.

حوالی سال ۱۳۲۳‌ خورشیدی، مرحوم «علی‌اکبر چلویی‌دربان» که از دربانان رسمی بارگاه رضوی بوده همراه با «سیدمحمود دری‌کرامت» متولی مسجد کرامت و رئیس و ۲۵ نفر از اعضای صنف چلوکبابی، کبابی و کله‌پزی در کوچه دربند نخودبریزها، زمینه شکل‌گیری حسینیه‌ای را برای عزاداری اباعبدالله (ع) در ماه محرم و صفر فراهم آوردند؛ حسینیه‌ای که بعد‌ها به «پزندگان ارض اقدس» معروف می‌شود و هدف اصلی بانیان آن، روضه‌خوانی برای ابا‌عبدالله الحسین (ع) بوده است اما درکنار آن، محلی هم برای جلسه‌های کاری صنف چلوکبابی‌ها به شمار می‌آمد و بعد‌ها به مکانی دیگر منتقل شد.

پیمان‌نامه این حسینیه در همان سال با اداره فرهنگ و هنر بسته می‌شود که بعد‌از شکل‌گیری اداره اوقاف، زیر‌مجموعه آن می‌شود. متولیان حسینیه حاج علی‌اکبر چلویی‌دربان (امیدفر) و سید‌محمود کرامت، کار بازسازی و نوسازی آن را انجام می‌دهند و کلیددار حسینیه می‌شوند؛ این کلیدداری را در حال حاضر حاج‌احمد امید‌فر عهده دار است. از همان ایام، هر‌سال پرچم‌ها و بیرق‌های سیاه که بالا می‌رود، ارادتمندان و عاشقان ابا‌عبدالله (ع)، پای منبر روضه‌خوانی امام حسین (ع) می‌نشینند و این جریان هنوز هم ادامه دارد.

 مقصد و نشانی، نزدیک حرم مطهر است؛ به عبارت دیگر امام رضای یک. کوچه‌ای که هر وقت از شبانه‌روز، گذرت به آن بیفتد، به‌خاطر زائرپذیربودن، چراغ مغازه‌هایش روشن است. انتهای کوچه، درِ بزرگ آهنی، به محوطه‌ای وسیع راه دارد که بخشی از آن را حسینیه شامل می‌شود؛ بنایی که دست‌کم به ۵۰۰‌متر می‌رسد.

حسینیه به چند بخش تقسیم می‌شود؛ از فضای داخلی گرفته که دو قسمت برادران و خواهران را شامل می‌شود تا مکانی برای پخت‌و‌پز و آبدارخانه. نام خدمتگزاران اصلی، در کاشی‌های نصب‌شده فضای اصلی آن حک شده است؛ حاج غلامرضا کوابی، حاج غلامرضا نیشابوری، حاج حسین پزنده و...

 اینجا محلی برای روضه‌خوانی و نشستن مستمعین است. درکنار آن، بخشی از حیاط هم سرپوشیده و مفروش است و تابستان‌ها که هوا گرم و شرایط مهیاست، مستمعین از این محل هم برای نشستن استفاده می‌کنند. بیرون از فضای حسینیه، پله‌ها به زیر‌زمینی می‌رسد که آشپزخانه است و دیگ و ظروف و وسایل شام در آن نگهداری می‌شود.

 سقف چوبی، همان سقف ماندگار از سال‌های ابتدایی تاسیس مجموعه است. در‌کنار آن، در‌های چوبی و کلون‌دار، نمای داخلی را تماشایی و دیدنی کرده است. به‌گفته حاجی امیدفر، به‌خاطر انس بیشتر عزاداران با حسینیه، علی‌رغم بازسازی‌هایی که انجام شده، سقف‌ها دست‌نخورده باقی مانده است.

متولی «حسینیه پزندگان» سومین نسل از «چلویی‌های دربان» مشهد است

 

 صنف در یک حسینیه

ساعت به ۸ نزدیک می‌شود. حاجی امیدفر که نسل سوم از خانواده «حاج‌علی‌اکبر چلویی‌های» مشهد است، از راه می‌رسد. حاج‌آقا خوش‌رو و خونگرم و خوش‌مشرب است. همان‌طور‌که احوالپرسی می‌کند و توضیحاتی کوتاه و مختصر درباره برنامه روضه‌خوانی امشب می‌دهد، مشغول سر‌و‌سامان‌دادن اوضاع و آماده‌شدن برای پذیرایی از میهمانان می‌شود.

سینی استکان‌ها را با ظرف‌های بزرگ قند در‌دسترس میهمانان می‌گذارد و... همه‌چیز آماده و مهیاست. حاجی‌امیدفر، وقت فراغتی را که لابه‌لای کار‌های ریز و درشت پیدا می‌کند، به گفتگو با ما می‌نشیند تا از تاریخچه حسینیه‌ای تعریف کند که به نام صنف چلوکبابی‌ها، کبابی‌ها و کله‌پز‌های مشهد است.

مجموعه‌ای که به‌خاطر حضور این سه صنف که شغلشان با آشپزی و پخت ارتباط دارد، به «پزندگان» معروف و مشهور شده است. می‌گوید نام خانوادگی‌شان «چلویی‌دربان» است. «چلویی‌های دربان» یکی از خانواده‌های قدیمی مشهد در پخت چلوکباب بوده‌اند. وجه تسمیه این نام به‌خاطر پیشه پدر بوده که بعد‌ها به «امیدفر» تغییر یافته است.
 

همراهی با سید‌محمود کرامت

می‌گوید احداث بنای حسینیه پزندگان به تاریخ تولد او بر‌می‌گردد و با لبخند ادامه می‌دهد: ۱۳۲۳. همان ایامی که پدرش به‌همراه افراد صنف چلوکبابی‌ها، کار نوسازی و بازسازی آن را انجام دادند و عهده‌دار انجام کار‌های آن شدند؛ «گرچه مکان، وقفی است و واقف آن چند‌دربند از مغازه‌های اطراف را وقف کرده که در‌اختیار اداره اوقاف است، کلیدداری این مجموعه همچنان در‌اختیار ماست.»

می‌گوید: سید‌محمود رئیس صنف چلوکبابی‌ها بود و از دوستان صمیمی پدرم. این صمیمیت تا اندازه‌ای بود که همه آن‌ها را برادرخوانده می‌شناختند. مهم‌ترین ویژگی‌ای که سیدمحمود و حاج‌علی اکبر را به‌عنوان پیرغلامان امام‌حسین (ع) شاخص کرده است، ارادت و اخلاص آن‌ها به خاندان عصمت و طهارت (ع) است. احمد امیدفر تعریف می‌کند: من هم به‌خاطر حسن خلق حاج‌محمود، از نوجوانی با او دمخور بود‌م. قبل‌از وفاتش به‌خاطر اینکه اولادی نداشت، در وقف‌نامه‌اش، نام من را هم درکنار هشت‌نفری آورد که مامور انجام کار‌های مسجد کرامت شده‌اند.

این‌ها را که می‌گوید، به سال‌های کودکی‌اش برمی‌گردد؛ «از کودکی همراه پدر به حسینیه می‌آمدم. از ده‌سالگی چای می‌دادم و خدمت می‌کردم. پدرم همیشه تاکید می‌کرد کمال ادب را رعایت کنم و من هنوز به این وصیت او مقیدم.»

کوچه نخود‌بریز‌ها

 بنا به گفته‌های پدرش و کسبه قدیمی محله، تا قبل‌از احداث تکیه و حسینیه، این مکان به «تکیه نخودبریزها» معروف بوده است.

او در ادامه تعریف می‌کند: آن زمان علاوه‌بر حسینیه، اتحادیه چلوکبابی‌ها هم در همین مکان بود و محلی برای دیدار و بازگو‌کردن مشکلات صنفی. به‌مرور زمان، صنف کله‌پز‌ها جدا و مستقل شدند و صنف چلوکباب و رستوران و کباب و حلیم هم در هم ادغام و اتحادیه هم به جای دیگری منتقل شد.

این مکان چند‌بار بازسازی شده است. یک بار ایوان‌های اطراف حیاط، جمع شد و یک بار هم در سال‌۶۰ بازسازی شد

درباره ساخت حسینیه می‌گوید: این مکان چند‌بار بازسازی شده است. یک بار ایوان‌های اطراف حیاط، جمع شد و یک بار هم در سال‌۶۰ بازسازی شد. تعداد ساخت‌و‌ساز‌های اینجا خیلی زیاد است و از خاطر من رفته، اما برای ماندگاری یاد بانیان و متولیان، نام آن‌ها همراه با تاریخ احداث حسینیه پزندگان در کاشی‌های داخل حسینیه حک شده است؛ ۱۳۶۸‌ق برابر با ۱۳۲۳‌ش.

 کار حسینیه با شخص نیست 

 برای حاج‌آقا امیدفر که خدا توفیق داده است ۵۰‌سال از عمرش را اینجا بگذراند، مرور خاطرات و کراماتی که از این مکان معنوی دیده، شیرین است. می‌گوید: دو سال گذشته سید‌محمد (خادم حسینیه) چند‌روز مانده به محرم موقع سیاه‌پوش‌کردن حسینیه از بالای نردبان سقوط کرد و در بستر بیماری افتاد. شب آخر مراسم روضه‌خوانی، همه را توی همان اتاقی جمع کردم که رختخواب سید پهن بود.

حساب تک‌تک کارگر‌ها را پرداختم. کار آن‌ها که تمام شد، حال سید بد شد و در آغوش خودم جان داد. آنجا بود که برای من روشن شد دستی بالای همه دست‌هاست. اگر مرگ سید، وسط روضه‌خوانی‌ها اتفاق می‌افتاد، به‌خاطر جریان تدفین، مراسم روضه‌خوانی لنگ می‌ماند.

به همین دلیل است که ایمان آورده‌ام کار این حسینیه و دیگر حسینیه‌ها با شخص نیست؛ با صاحبان آن است؛ وقتش که برسد، جواب همه را یک‌به‌یک خواهند داد.

 

متولی «حسینیه پزندگان» سومین نسل از «چلویی‌های دربان» مشهد است

 

 رأی دادگاه به نفع حسینیه

به اینجا که می‌رسد، یاد ماجرای دیگری می‌افتد و می‌گوید: یکی از اهالی شکایت کرده بود که به خاطر عبور سخت ماشین‌ها باید بخشی از حسینیه تخریب شود. نامه احضاریه از دادگاه که دستم رسید، حالم خیلی گرفته شد. صبح موعود قبل‌از رفتن به دادگاه، به حرم رفتم و مقابل ضریح ایستادم و گفتم «یا علی‌بن‌موسی‌الرضا (ع)؛ من کسی را جز شما ندارم آقاجان».

بعد آمدم بیرون از حرم. رأس ساعت اعلام‌شده، رفتم دادگستری و مقابل قاضی و بقیه ماجرا را تعریف کردم. گفتم من فلانی هستم و شغلم، چیز دیگری است. حالا یکی از اهالی شاکی شده که باید اینجا را خراب کنی. قاضی، نگاهی به من کرد و چیزی نوشت و گفت برو فلان ساعت بیا. بعد که آمدم، گفت: کسی نمی‌تواند تا زمان تجدید بنا کاری به آن داشته باشد؛ این هم حکم ما؛ خیالت راحت باشد.

پایین برگه هم چیزی نوشت و امضا کرد و داد دستم و گفت: من شما را از خیلی سال پیش می‌شناسم... اصلا نتوانستم حرفی بزنم؛ مات و مبهوت این رأی و لطف زیاد امام رضا (ع) شده بودم. بیرون که آمدم، از شوق حال عجیبی داشتم که اصلا وصف‌شدنی نیست. اینکه تکیه‌گاهی به این محکمی داشته باشی، دلت گرم می‌شود. یکراست رفتم حرم و از امام به‌خاطر این همه لطف تشکر کردم.

 

متولی «حسینیه پزندگان» سومین نسل از «چلویی‌های دربان» مشهد است

 

 طالب آبرو که باشی، پول می‌آید

حرف به اینجا که می‌رسد، حاجی امیدفر یاد پدرش می‌افتد؛ «پدر سفارش خیلی خوبی می‌کرد. می‌گفت هیچ وقت به دنبال پول نباش. طالب آبرو که باشی، پول همراهش است. این وصیت پدر، همیشه آویزه گوشم است که صداقت در کار، مهم‌ترین اصل است. بی‌ریا که کار کنی، خدا محبوبیت و عزتت را توی دل مردم می‌اندازد.» بعد با حزن می‌خواند که «ذره‌ای بودم و مهر تو مرا بالا برد» و بلند می‌شود تا به بقیه کار‌ها برسد.

صدای صلوات، با بوی خوش آبگوشت کنار ظرف‌های ماست و سبزی تازه، ما را به زیر‌زمین حسینیه می‌کشاند و همراهی با زنی که بیش‌از ۴۰‌سال است هنوز گره چادرش را از خدمتگزاری برای امام‌حسین (ع) باز نکرده است.

داخل زیر‌زمین، چند نفر مشغول مهیا‌کردن مقدمات سفره شام هستند. درون مجمع‌های بزرگ، کاسه‌های آبگوشت آماده است، و دلشوره‌های زنی که بیش‌از ۴۰ سال است تمامی ندارد. «خدیجه نادم» این ایام که می‌شود، چادر به کمر می‌بندد تا میزبانی را در حق میهمانان امام حسین (ع) به‌صورت تمام ادا کند.

 او خادم حسینیه است و زندگی مشترکش را با سیدمحمدیوسفی از سال ۴۷ در همین خانه شروع کرده. می‌گوید: سیزده‌ساله بودم که عروس خانواده یوسفی‌ها شدم و کنار پدرشوهرم در همین حسینیه زندگی می‌کردیم.

آهی که چاشنی کلامش می‌شود، گویای خیلی حرف‌هاست که به‌زبان‌آوردن همه آن‌ها، وقت زیادی می‌گیرد. می‌گوید: نور به قبر شوهرم ببارد. سید‌محمد دو سال پیش به رحمت خدا رفت، در‌حالی‌که به‌شدت دل‌بسته این حسینیه و خدمت به امام حسین (ع) بود.

یاد جریان مرگ سید‌محمد می‌افتد که گره‌خورده به همین ایام مقدس و مبارک؛ «سید برای سیاه‌پوش‌کردن حسینیه از نردبان بالا رفته بود که از آن بالا سقوط کرد و بعد‌از چند وقت که در بستر بیماری افتاد، از دنیا رفت.» خدیجه نادم، اما هنوز پای کار مانده است و می‌کوشد جای خالی همسرش را پر کند.

تعریف می‌کند: سال‌های اول به قوت جوانی، همه کار‌ها را یک‌تنه انجام می‌دادم. دیگ آبگوشت را روی هیزم، بار می‌گذاشتم و بعد هم سبزی پاک می‌کردم، نان می‌خریدم و... بعد‌ها چراغ نفتی آمد.

 

ماجرای چراغی که خاموش شد

به اینجای ماجرا که می‌رسد، یاد خاطره‌ای می‌افتد و لبخند می‌زند؛ «آن سال محرم و صفر در یکی از زمستان‌های سرد مشهد افتاده بود. دیگ را روی چراغ نفتی گذاشتم و برای خرید نان سنگک رفتم نانوایی. صف خیلی شلوغ بود.

از یک طرف دلشوره آبگوشت سرِ اجاق را داشتم و از یک طرف نمی‌توانستم در هوای سرد، مسیر را دوباره برگردم؛ به همین خاطر ترجیح دادم همان‌جا بایستم، اما دلشوره راحتم نمی‌گذاشت. مدام به این فکر می‌کردم اگر غذا سوخته باشد، چطور توی چشم میهمانان امام نگاه کنم.

 نان را که گرفتم، با عجله به خانه برگشتم و یکراست سراغ دیگ رفتم. با اضطراب سرش را برداشتم. چیزی را که می‌دیدم، باور نمی‌کردم. برایم خیلی عجیب بود؛ آب غذا اندازه و زیر دیگ خاموش شده بود. فکر کردم کار پدرشوهرم است. سوال کردم، اما او هم بی‌اطلاع بود.»

نادم تعریف می‌کند: از این اتفاق‌ها زیاد افتاده است و من خوشحالم که خادم چنین مجموعه‌ای هستم؛ حتی اگر این غذا و دستپخت به کام یک نفر خوش بیاید، ما مزد کارمان را گرفته‌ایم.

 او ادامه می‌دهد: آن روز‌ها جمعیت خیلی زیاد نبود، ولی سال‌به‌سال تعداد میهمانان و عزاداران زیاد شده است؛ به لطف امام‌حسین (ع) در این مدت، نه غذا کم آمده و نه شور و بی‌نمک شده است.

 روضه تمام می‌شود. حالا وقت شام است. مجمع‌ها پر از ظرف‌های آبگوشت دست‌به‌دست می‌شود تا به سفره میهمانان برسد و یک شب خاطره‌انگیز دیگر در حسینیه پزندگان به نام خدمتگزارانی تمام شود که نام و نشان خیلی‌هایشان در این گزارش از قلم افتاده است، اما اجرشان محفوظ می‌ماند.



* این گزارش در شمـاره ۲۱۷ سه شنبه ۲۵ آبان ۹۵ شهرآرامحله منطقه ۸ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44